آمار مطالب

کل مطالب : 9
کل نظرات : 0

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز :
باردید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید سال :
بازدید کلی :

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان تاریخ اسلام و آدرس tarikheeslam.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : رومینا غلامی
تاریخ : یک شنبه 1 تير 1398
نظرات

خندهسلام به همه دوستان ...

تعداد بازدید از این مطلب: 45
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : رومینا غلامی
تاریخ : یک شنبه 1 تير 1393
نظرات

هنگامى كه پيغمبر آينده اسلام به سن سى سالگى رسيد، حادثه‏اى بس بزرگ در شهرمكه روى داد كه از هرجهت بى‏نظير بود، و بيش از هر كس به خاندان آن حضرت مربوط مى‏شد. اين حادثه بزرگ ولادت على (عليه السلام) در خانه كعبه بود كه گدشته از عموم دانشمندان شيعه، جمعى از علماى منصف عامه نيز آن را اعتراف دارند.

علامه فقيد معاصر شيخ آقا بزرگ تهرانى مى‏نويسد: «آقا مهدى بن محمد تقى بن ابراهيم نقوى معاصر و متولد در سال 1316 ه ازاحفاد سيد دلدار على هندى دانشمند و فقيه مشهور شيعه در ديار هند، در كتاب «على و الكعبه‏» كه در 44 صفحه چاپ شده است، از 22 كتاب از كتب علماى عامه نقل مى‏كند كه تصريح كرده‏اند على (عليه السلام) در كعبه متولد شده است.

و هم مى‏گويد: علامه ميرزا محمد على اردوباردى متولد 1312 ه (از علماى بزرگ معاصر درنجف اشرف) كتاب «اميرالمؤمنين و الكعبه‏» در اثبات ولادت حضرت امير در بيت الحرام را تاليف نموده كه در باب خود كتابى ابتكارى است.(الذريعه الى تصانيف الشيعه ج 2 ص 352)

علامه امينى به تفصيل پيرامون ولادت على (عليه السلام) دركعبه بحث نموده و ازجمله از دانشمند عاليقدر عامه حاكم نيشابورى در كتاب «مستدرك صحيحين‏» ج 3 ص 483 نقل مى‏كند كه گفته است: «اخبار به تواتر رسيده كه فاطمه دختر اسد، اميرالمؤمنين على بن ابيطالب كرم الله وجهه را در درون كعبه زائيد.(وقد تواتر الاخبار ان فاطمة بنت اسد ولدت اميرالمؤمنين على بن ابيطالب كرم الله وجهه فى جوف الكعبه.)

و از كنجى شافعى دركتاب «كفايه‏» نقل كرده كه از طريق ابن نجار از حاكم نيشابورى روايت نموده كه گفته است: «امير المؤمنين على بن ابيطالب درمكه در خانه خدا، شب جمعه سيزدهم ماه رجب سى سال گذشته از عام الفيل متولد گرديد. نه قبل و نه بعد از وى مولودى در بيت الله الحرام جز او متولد نگرديد، و اين كرامتى براى آن حضرت بو به خاطر مقام با عظمت او بود.»

به پيروى از وى، احمد بن عبدالرحيم دهلوى مشهوربه «شاه ولى الله‏» پدر عبدالعزيز دهلوى مصنف كتاب «تحقه اثنى عشريه‏» (تحفه اثنى عشريه كتابى بزرگ در در شيعه است، و هموطن او سيد عاليقدر مير حامد حسين نيشابورى هندى كتاب باعظمت «عقبات الانوار» را در رد آن نوشت.) در كتاب «ازالة الخفاء» نوشته‏» نوشته است: «اخبار متواتر است كه فاطمه دختر اسد اميرالمؤمنين على را در درون كعبه زائيد. آن حضرت درروز جمعه سيردهم ماه رجب سى سال بعد ار عام الفيل در كعبه متولد گرديد، و هيچ كس جز او نه قبل و نه بعد از وى در كعبه متولد نگرديد».

شهاب الدين سيد محمود الوسى صاحب تفسير كبير در كتاب شرح قصيده عينية عبدالباقى افندى عمرى ص 15 در ذيل اين بيت قصيده او در مدح مولاى متقيان: انت العلى الذى فوق العلى رفعا ببطن مكة عندالبيت اذ وضعا

مى‏نويسد: «اينكه امير كرم الله وجهه در خانه خدا متولد شده، در دنيا امرى مشهور، و در كتب فرقين سنى و شيعه ذكر شده است‏».

تا آنجا كه مى‏گويد: «جز او كرم الله وجهه كسى در خانه خدا متولد نشده و چقدر مناسب است كه امام ائمه در محلى كه قبله مسلمين است متولد گردد. سبحان من يضع الاشياء فى مواضعها و هو احكم الحاكمين (الغدير ج 6 ص 22)

در تكميل سخن نغز شهاب الدين دانشمند و مفسر بزرگ سنى مى‏گوئيم جالبتر اينكه امام ائمه مسلمين حضرت اميرالمؤمنين على (عليه السلام)، تنها كسى كه در خانه خدا «كعبه‏» قبله‏همه مسلمانان جهان متولد شد، سرانجام نيزدرمحراب مسجد كوفه خانه خدا ربت‏خورد كه بر آثرآنبا فرق شكافته به افتخار شهادت نائل گرديد. شيعيان جهان نيز اين افتخار را يافته‏اند كه چنين مولود مبارك و وجود مقدس را امام اول مسلمين و خليفه بلافصل پيغمبر خاتم (صلى الله عليه و آله) بدانند.

در كعبه شد پديدار و به محراب شد شهيد نازم به حسن مطلع و حسن ختام وى جلال الدين محمد دوانى فيلسوف مشهور درگذشته سال 908 ه كه از مفاخر علماى عامه بوده و فقط در اواخر عمر شيعه شده است، در كتاب فارسى «نور الهدايه فى اثبات الولايه‏» مى‏نويسد: «اين كه جمهور اهل سنت از ميان تمام صحابه پيغمبر فقط به على (عليه السلام) «كرم الله وجهه‏» مى‏گويند (يعنى گرامى باد رخسار او) به دو علت است:

يكى اين كه در ميان صحابه تنها على (عليه السلام) بوده است كه قبل ازبلوغ اسلام آورد، و هرگز در مقابل بت نايستاد و كرنش نكرد، و ديگر اين كه نشته‏اند; زمانى كه فاطمه دختر اسد مادر على (عليه السلام) آبستن به حضرت بود، هرگاه محمد بن عبدالله (صلى الله عليه و آله) درا مى‏ديد، ناگهان به احترام آن حضرت برمى‏خواست و اداى احترام مى‏كرد.

پيغمبر آينده اسلام روزى گفت: اى مادر! تو آبستنى، من راضى نيستم براى من اين طور از جا برخيزى، فاطمه گفت: به خدا قسم هرگاه شما را مى‏بينم،جنينى كه در شكم دارم طورى جابجا مى‏شود كه مرا ناگزير مى‏سازد از جا بلند شوم!(كتاب نور الهدايه جلال الدين به ضميمه شرح زندگانياو تاليف نويسنده‏اين سطور به طبع رسيده است. به آنجا مراجعه شود.)

فاطمه مادر على (عليه السلام) و دختراسد بن هاشم، يعنى دختر عموى شوهر خود ابوطالب بود، و آنها نخستين همسرانى بودند كه به هاشم نسبت مى‏رساندند. اين بانوى بزرگزاده كه افتخار پرستارى از پيغمبر خدا را داشت، در روز 13 رجب آن سال كه درد زائيدن بروى فشار وارد ساخت، آمد و در مقابل كعبه، خانه خدا ايستاد و گفت: پروردگار! تو را به عظمت اين خانه و به مقام كسى كه آن را بنا كرده است، سوگند مى‏دهم درد زائيدن را بر من آسان گردان!

كسانى كه ناظر بودند با كمال تعجب ديدند ناگهان ضلع بالاى حجر الاسود شكست، و فاطمه همسرابوطالب به درون كعبه رفت و شكاف ديوار بهم آمد.(اين نقطه تا اين اواخر در ديوار كعبه مشخص بود. بيشتر زائران شيعه هنگام طواف خانه كعبه چون به آن نقطه مى‏رسند كه هنوز هم علامتى دارد آن را مى‏بوسند.)موضوع بلافاصله دهن به دهن گشت و به گوش مرد و زن مكه رسيد، و همه منتظر بودند ببينند سرانجام آن ماجراى شگفت انگيز چه خواهد بود.

همسر ابوطالب سه روز در خانه كعبه به سر برد. روز چهارم كسانى كه پيرامون كعبه گرد آمده بودند ديدند ديوار كعبه از همان جا بار ديگر شكاف برداشت و آن بانوى سرفراز در حالى كه نوزاد خود را در آغوش داشت از درون خانه خدا بيرون آمد.

همسر ابوطالب خطاب به حاضران گفت: اى مردم! خداوند مرا به خاطر نوزاد پاك سرشتم بر زنان ديگر برترى داد. زيرا هيچ زنى تا كنون اجازه نداشته است كه در خانه خدا وضع حمل كند.

ولى خداوند خانه‏اش را در اختيار من گذاشت تا فرزند خود را در آن جايگاه مقدس بزايم (راجع به ولادت على عليه السلام دركعبه و خانه خدا گذشته از «الغدير» به كتب ياد شده متن هم مراجعه شود، و چه خوبست كه يكى از دانشمندان، آنها را در كتابى به فارسى و عربى منتشر سازد.)سپس به خانه آمد. پيغمبر آينده اسلام كه از ماجرا اطلاع يافته بود، در خانه ابوطالب بود. نوزاد تا آن لحظه چشم باز نكرده بود. نخستين بارى كه چشم گشود، لحظه‏اى بود كه پيغمبر ضمن تبريك به زن عمويش نوزاد را از آغوش او گرفت و اولين نگاه نوزاد هم به روى محمد (صلى الله عليه و آله) بود.

پيغمبر صورت نوزاد را بوسيد و نام او را «على‏» گذارد، و به عمو و زن عمويش مژده داد كه نوزاد، آينده‏اى بس درخشان دارد.

به گفته شاعر: صدف آسا جهان آفرينش درخشان گوهرى والا گهر زاد ز بعد قرنها گيتى هنر كرد كه اينسان قهرمانى باهنر زادپدرها بعد از اين هرگز نبينند كه ديگر مادرى اينسان پسر زاد فرى بر مادر نيكو سرشتش غزال ماده گوئى شير نر زاد

تعداد بازدید از این مطلب: 44
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : رومینا غلامی
تاریخ : یک شنبه 1 تير 1393
نظرات

چشمکدر دورانى كه پيغمبر سنين بين بيست تا بيست و پنج‏سالگى را مى‏گذرانيد، ابوطالب از خديجه دختر خويلد بانوى نامدار قريش كه از نجابت و اصالت و عقل و فهم و درايت فراوان برخوردار و در نياى چهارم (قصى بن كلاب) با پيغمبر شريك بود، تقاضا نمود سرمايه‏اى در اختيار بردارزاده‏اش «محمد» بگذارد، تا او نيز خود به كار تجارت اشتغال ورزد. خديجه از ارث پدر، و دو همسر متوفاى خود ثروتى اندوخته بود، و مانند بسيارى ديگر از زنان مكه با آن تجارت مى‏كرد. به اين معنا كه نمايندگانى مى‏گرفت تا با سرمايه او داد ستد كنند.

خديجه كه وصف «محمد بن عبدالله‏» جوان محبوب مكه را به عنوان «محمد امين‏» شنيده بود، شخصا از «محمد» خواست به ديدن او برود، وقتى «محمد» آمد خديجه گفت: آنچه موجب شده است من شيفته تو شوم و مهر و محبت تو را صادقانه به دل گيرم، صداقت و امانت و اخلاق شتوده تو است. به همين جهت‏حاضرم سرمايه‏اى دو برابر آنچه به ديگران مى‏دهم در اختيارت بگذارم تا شخصا اقدام به تجارت كنى. علاوه دو غلام خود را نيز به تو مى‏سپارم تا در اين سفر تجارى همراه تو باشند و در كارها تو را يارى نمايند.

خديجه به غلامان خود دستور داد كاملا تحت فرمان «محمد» باشند، و هنگام بازگشت هرچه از وى در سفر ديده‏اند، گزارش دهند.

«محمد» با مال التجاره خديجه همراه سايربازرگانان مكه راهى سفرشام شد در اين سفر همه تجار سود بردند، به خصوص، «محمد» كه بيش از ديگران سود برد. در بازگشت «ميسره‏» غلام خديجه به وى كه از كارهاى محمد در سفر جويا شده بود، گفت: تمام كارهاى او حساب شده و منظم و بر اساس عقل و درايت است. ميسره توضيح داد كه وقتى يكى از تجار از محمد خواست به دو بت «لات‏» و «عزى‏» سوگند ياد كند، محمد گفت: «چيزى در نزد من پست‏تر از لات و عزى نيست‏» و چون در شهر «بصرى‏» راهبى محمد را ديد كه در سايه درختى نشسته است، گفت: «اين همان پيغمبرى است كه در تورات و انجيل راجع به او بشارت‏هاى زيادى خوانده‏ام‏»!

نجابت محمد بن عبدالله كه از اصيل‏ترين قبايل عرب «بنى هاشم‏» بود، و استعداد و لياقت و شخصيت ممتاز و شهرتى كه در امانت‏دارى داشت، او را زبانزد خاص و عام كرده بود.به طورى كه «محمد امين‏» خوانده مى‏شد. اين اخبار و گزارش‏ها توام با قامت موزون و قيافه خوش تركيب و رخسار زيبا و دوست‏داشتنى وى كه چون با كسى سخن مى‏گفت، يا با ديدگان سياه و براق و نافذ خود، به كسى مى‏نگريست، در دل طرف، توليد محبت مى‏كرد، همگى باعث‏شد كه خديجه شيفته حسب و نسب و لياقت و سخصيت و خصال پسنديده او شود. همين جهات نيز موجب گرديد كه خديجه زنى به نام «نفيسه‏» دختر «عليه‏» واسطه قرار دهد تا آمادگى او را براى ازدواج با محمد به اطلاع وى برساند.

بعضى از مورخان معتقدند كه خديجه خود موضوع را با «محمد امين‏» در ميان گذاشت، و به گفته «ابن هشام‏» مورخ مشهور به وى گفت: «عموزاده من! به واسطه خويشاوندى كه ميان من و تو وجود دارد، و عظمت و احترامى كه در نزد قوم خود دارى، و امانت و خوينيكو و راستگوئى كه در تو هست، مى‏خواهم صريحا به تو بگويم كه مايلم به همسرى تو درآيم‏».

پيغمبر موضوع را با ابوطالب عمويش در ميان گذاشت، و ابوطالب نظر موافق خو را اعلام داشت «نفيسه‏» بانوى واسطه نيز آمادگى «محمد امين‏» را به خديجه خبر داد، و به دنبال آن مجلس عقد باشكوهى در خانه خديجه تشكيل شد.

تمام بزرگان قريش و اشراف مكه در مجلس عقد شركت داشتند.

خديجه در اطاق مجاور در ميان بانوان مكه نشسته بود، و جريان مجلس را زير نظر داشت. ابوطالب به نمايندگى از طرف پيامبر ورقة بن نوفل پسر عمو و نماينده خديجه را مخاطب ساخت، و خطبه عقد را به طرزى معقول و حكيمانه خواند و از جمله گفت: «برادرزاده من محمد بن عبدالله با هر مردى از قريش كه مقايسه شود، بر او برترى دارد. هرچند فاقد مال و ثروت است، ولى مال و ثروت مانند سايه، زائل مى‏شود، اما اصل و نسب چيزى است كه مى‏ماند...»

وربة بن نوفل به نمايندگى از سرف خديجه در پاسخ ابوطالب گفت: «كسى از قريش منكر فضل شما بنى هاشم نيست. ما از صميم دل ميل داريم كه دست به ريسمان فضليت و رافت‏شما بزنيم‏».

پس از آن خديجه به كابين چهار صد دينار، برايمحمد بن عبدالله جواب محبوب بنى هاشم و چهره درخشان مكه عقد شد.

سپس «محمد» از خانه ابوطالب به خانه خديجه همسر خود آمد، و زندگى جديدى را آغاز كرد.

«محمد» در اين وقت بيست و چهار يا بيست و پنج‏سال داشت. خديجه نيز بنابر مشهور 39 يا 40 سال داشته است و كمتر از اينها هم گفته‏اند.

دانشمند مشهور ابن شهر اشوب مازندرانى، مى‏گويد: احمد بلاذرى و ابوالقاسم كوفى (از علماى عامه) در كتابهاى خود، و سيد مرتضى دانشمند بزرگ شيعه در كتاب «الشافى‏» و شيخ طوسى در «تلخيص الشافى‏» روايت كرده‏اند كه وقتى پيغمبر (صلى الله عليه و آله) با خديجه ازدواج كرد، خديجه دختر بود(مناقب آل ابيطالب ج 1 ص 159)به همين جهت‏سن خديجه را 25 سال و 28 و 30 سال هم گفته‏اند.(تاريخ خميس، ج 1 ص 264 سيره حلبيه ج 1 ص 140)

تعداد بازدید از این مطلب: 41
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : رومینا غلامی
تاریخ : یک شنبه 1 تير 1393
نظرات

آرامجنگ‏هاى فجار ازحوادث مشهور عهد جاهليت و دوران قبل از اسلام است. موضوع اين بود كه گفتيم عرب كه پيوسته در صحارى سوزان خود به غارتگرى و جنگ و نزاع اشتغال داشتند. تعهد كرده بودند كه چهار ماه رجب، دى‏القعده، دى‏الحجه و محرم دست از جنگ و كشتار بكشند، و در بازارهايخود به خريد و فروش وو مفاخرت و شعر و خطابه بپردازند. ولى چهار بار حرمت احترام ماه‏هاى حرام شكسته شد، و اعماليانجام گرفت كه كار به جنگ كشيد. فجار از فجور يعنى اعمال ناشايستى گرفته شده است كه در آن ماه‏هاى محترم به وقوع پيوست.

در چهارمين جنگ فجار كه تا چهار سال ادامه يافت، پيغمبر هم شركت داشت. سن پيغمبر در ايام جنگ چهارم به اختلاف روايات چهارده يا پانزده يا بيست‏سال بوده است.

شايد اين اختلاف روايات به واسطه مدت اين جنگها پديد آمده است كه شراره آن در مدت چهار سال شعله‏ور بود.

جنگ در ميان قبيله هوازان و قريش و قبيله كنانه همپيمان قريش روى داد. پيغمبر در اين جنگ كه تمام افراد پير و جوان قبيله قريش به طرفدارى از همپيمان خود «كنايه‏» شركت داشتند، در گرما گرم جنگ تيرهاى دشمن را از عموهايش برطرف مى‏ساخت. معناى اين سخن اين است كه شخصا به طرف كسى تبر اندازى نكرد، و كسى را نكشت و تنها از جان عموها دفاع مى‏كرد.

تعداد بازدید از این مطلب: 104
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : رومینا غلامی
تاریخ : یک شنبه 1 تير 1393
نظرات

در سن دوازده سالگى محمد (صلى الله عليه و آله)، ابوطالب آهنگ سفر شام و تجارت شمال داشت، محمد نيز با اصرار همراه عمو و ديگر تجار عرب راهى آن سفر طولانى و پر مشقت گرديد. در اين سفر در شهر «بصرى‏» واقع در سرزمنى اردن، پيغمبر با راهبى به نام «بحيرا» يا «جرجيس‏» كه در كنار شهر در دير خود مى‏زيست، برخورد نمود. هنگامى كه كاروان تجار قريش به سوى دير راهب پيش مى‏آمد، بحيرا ديد كه قطعه ابرى بر سر آن پسر بچه سايه افكنده است، و هرچه كاروانيان پيش مى‏آيند، قطعه ابر نيز مانند چترى بر سر او سايه افكنده است.

اين معنا موجب شد كه بحيرا تمام اعضاى كاروان و تجار را به دير خود دعوت كند،كه از جمله ابوطالب و همان پسر بچه نيكبخت بود. در دير، راهب تمام حركات پسربچه را زير نظر گرفت و به دقت در وى نگريست. سرانجام متوجه شد كه او همان پيغمبر موعود تورات و انجيل است. بحيرا به ابوطالب گفت: اين پسر بچه را يا به شام نبرد، زيرا كه اگر يهود او را شناختند به وى صدمه مى‏زنند، و يا اگر به شام مى‏برد كاملا مواظب او باشد.

پس از اين ديگر اطلاع درستى از پيغمبر نداريم، جز اين كه در خانه ابوطالب به سر مى‏برد، و ابوطالب عمويش و همسر او فاطمه دختر اسد ابن هاشم، همچون پدر و مادرى دلسوز و مهربان به پرستارى و پذيرائى از «محمد» يتيم عبدالله همت گماشتند.

ابوطالب در ميان كليه فرزندان عبدالمطلب از همه عاقل‏تر و داناتر بود، مردى سخنور و شاعر و چنانچه گفتيم با عبدالله پدر پيغمبر از يك مادر بود. فاطمه همسر و دختر عموى او نيز زنى خردمند و با شخصيت بود. آنها نخستين پسر عمو و دختر عمو از دودمان هاشم بودند كه با هم ازدواج كردند.

پيغمبر هميشه فاطمه را مادر خطاب مى‏كرد، و ابوطالب را پدر خود مى‏دانست. به عبارت ديگر اين مرد و زن چنانچكه مى‏بايد در نگاهدارى و پرورش برادرزاده و عموزاده خود، سعى بليغ به عمل آوردند. به همين جهت نيز حقى عظيم بر مسلمين و جهانيان دارند. درباره شخصيت ممتاز ابوطالب در جاى خود سخن خواهيم گفت.

تعداد بازدید از این مطلب: 45
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : رومینا غلامی
تاریخ : یک شنبه 1 تير 1393
نظرات

پيغمبر اسلام حضرت محمد بن عبدالله (صلى الله عليه و آله) بنا برمشهور و بر اساس بيشتر احاديث‏شيعه در روز هفده ربيع الاول «عام الفيل‏» يعنى سالى كه قوم فيل براى تخريب خانه كعبه‏و اشغال مكه به حجاز آمدند، مطابق 580 ميلادى در شهر مقدس مكه معظمه متولد گرديد. اكثر علماى عامه ولادت پيغمبر را در را در دوازده ربيع الاول دانسته‏اند. از ميان دانشمندان ما شيخ كلينى در گذشته سال 329 ه و جمعى ديگر نيز ولادت حضرت را روز جمعه دوازده ربيع الاول مى‏دانند.

پدرش عبدالله كوچكترين پسران عبدالمطلب بود، پيغمبر بنابر مشهور دو ماه بعد از رحلت پدر متولد شد، به همين جهت او تحت‏سرپرستى جدش عبدالمطلب قرار گرفت، و عبدالمطلب طبق رسوم بزرگان قريش او را به زنى صحرانشين به نام «حليمه‏» كه از نجابت و لياقت‏خاصى برخوردار بود سپرد، تا به وى شير داده و در آغوش صحرا و فضاى باز و محيط آزاد پرورش دهد، و از بيمارى و احيانا وباى شهر مكه در امان باشد.

بدين گونه محمد (صلى الله عليه و آله) در صحرا و ميان قبيله «بنى اسد» كه حليمه نيز از آنها بود پرورش يافت. هر چند گاه حليمه او را به مكه مى‏آورد و باز به صحرا برمى‏گردانيد، و چون به سن پنج‏سالگى رسيد او را به مكه برگردانيد و تحويل جدش عبدالمطلب داد، و از وى پاداش نيكو يافت.

«آمنه‏» مادر جوانش در جد چهارم (كلاب بن مره) با عبدالله همسر خود شريك بود. برادران و كسان او در شهر مدينه مى‏زيستند، ولى پدر «آمنه‏» با خانواده‏اش مدتى بود كه در مكه اقامت داشتند.

در همان سال كه حليمه محمد (صلى الله عليه و آله) را به مكه باز گردانيد، آمنه براى ديدار كسانش و زيارت تربت‏شوهر فقيدش همراه طفل پنج‏ساله خود راهى نثرب و شهر مدينه شد. اقامت آنها درمدينه يك ماه طول كشيد. هنگام بازگشت در ميان راه مادر پيغمبر نيز وفات يافت و در نقطه‏اى به نام «ابوا» در نزديكى مكه مدفون گشت.

پيغمبر چهار سال بعد تحت كفالت جدش عبدالمطلب بسر برد و چون درنه سالگى او عبدالمطلب نيز زندگانى را وداع گفت، طبق وصيت عبدالمطلب، به خانه عمويش ابوطالب آمد و عمو و همسر او فاطمه دختر اسد بن هاشم با آغوش باز سرپرستى محمد بن عبدالله را كه برادرزاده ابوطالب و عموزاده همسرش بود و هر سه داراى يك خون بودند، به عهده گرفتند. اهميت پرستارى صميمانه اين عمو و زن عمو از «محمد» تا آنجا بود كه وقتى ابوطالب در سال دهم بعثت وفات يافت پيغمبر دنبال جنازه او مى‏گريست و مى‏گفت: عمو بعد از تو من بكجا بروم؟ و چون فاطمه دختر اسد در مدينه رحلت كرد، پيغمبر فرمود: امروز مادرم وفات كرد!

علامه مجلسى مى‏نويسد: شيعه اماميه اجماع و اتفاق نظر دارند كه ابوطالب و آمنه دختر وهب و عبدالله بن عبدالمطلب، و نياكان پيغمبر تا آدم (عليه السلام) همگى با ايمان و خداپرست بودند.»

تعداد بازدید از این مطلب: 41
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : رومینا غلامی
تاریخ : یک شنبه 1 تير 1393
نظرات

عبدالله كوچكترين پسران عبدالمطلب و پدر عاليقدر پيغمبر اسلام، با برادرش ابوطالب پدر اميرالمؤمنين على(عليه السلام) از يك مادر بودند. مادر آنها فاطمه دختر عمرو بن عائذ مخزومى بود. پنج بانو به نام فاطمه در ميان ماردان پيغمبربوده‏اند. اين نام مبارك بعدها نيز درخاندان نبوت ديده مى‏شود. همسر ابوطالب و مادر تمامى فرزندان او: طالب و عقيل و جعفر و على (عليه السلام) و ام يمن، فاطمه دختر اسد بن هاشم بوده است، دختر عاليقدر پيغمبر و عروس ابوطالب و همسر على (عليه السلام) نيز فاطمه زهرا (سلام الله عليها) است كه محترم‏ترين فواطم خاندان خود و بهترين زنان عالم بوده است.

عبدالله در ميان قريش از لحاظ زيبائى و اندام معتدل و حجب و حيا شهره شهر بود. عبدالله هنگامى كه 24 سال داشت در راه بازگشت از تجارت شام در مدينه بيمار شد و مدتى بعد چشم از جهان فروبست، و همان جا نيز مدفون گرديد. بنابر مشهور در آن موقع هنوز پيغمبر متولد نشده بود.

مؤلف كتاب «پيامبر» از عشق دخترى يا زنى بهنام فاطمه خثعميه نسبت به عبدالله سخن گفته، و پيرامون آن قلمفرسائى‏ها نموده، كه بايد گفت‏خانه از پاى بند ويران است. نوشته وى خيال‏پردازى بيش نيست، و آن نسبتهاى واهى فرسنگها از حريم واقعيت فاصله دارد، و اصولا خود داستان هم ساختگى است مانند بسيارى از داستانهاى تاريخ اسلام كه شيعه اماميه آنرا معتبر نمى‏داند.

تعداد بازدید از این مطلب: 60
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : رومینا غلامی
تاریخ : یک شنبه 1 تير 1393
نظرات

عبد المطلب

عبدالمطلب پسر هاشم كه نامش «شيبه‏» بود، و «سرور بطحا»خوانده مى‏شد، جد نخست پيغمبر اسلام است.

عبد المطلب ده پسر و شش دختر داشت. ابوطالب و عبدالله پدر رسول خدا و پنج دخترش ازفاطمه دختر عمرو بن عائذ مخزومى بود، و بقيه پسران و صفيه مادر زبير بن عوام از زنان ذيگر بودند.

عبدالمطلب چاه زمزم را كه مدت‏ها مسدود بود، حفر كرد و شمشيرى و دو گوساله طلائى را از درون آن بيرون آورد كه وفق كعبه شد، و آب زمزم بار ديگر در اختيار مردم قرار گرفت و اين معنا براعتبار عبدالمطلب افزود.

يعقوبى مورخ نامى مى‏نويسد: قريش عبدالمطلب را ابراهيم دوم مى‏ناميدند. عبدالمطلب يكصدو بيست‏سال در جهان زيست.

درزمان زيست عبدالمطلب بر قريش، كه نامى‏ترين و عاقل‏ترين فرد عرب حجاز به شمار مى‏رفت، ابرهه فرمانرواى حبشى يمن، با هفتاد هزار سپاهى آهنگ تخريب كعبه نمود. ابرهه مى‏خواست كعبه را ويران كند، و قبائل عرب را وادارد تا به جاى زيارت آن، كليسائى را كه او در ششهر صنعا پايتخت‏يمن ساخته بود، زيارت كنند، بدين گونه مركز تجارت و محل اعتبار و زيارت ملت عرب را به يمن و صنعا منتقل سازد.

وليبه طورى كه خداوند در قرآن مجيد (سوره فيل) يادآور مى‏شود، ابرهه و كليه افراد سپاهش با پرتاب كلوخهائى كه پرندگانى همچون پرستوها از جانب خداوند بر آنها فرو ريختند به كلى نابود شدند.

هنگامى كه عبدالمطلب در بيرون مكه براى استرداد شترانش كه سربازان ابرهه تصاحب كرده بودند، به ملاقات او آمد، ابرهه گفت: من تصور مى‏كردم شخصى مانند شما براى شفاعت از مردم شهر و جلوگيرى از تخريب خانه كعبه به ديدار ما آمده آست؟ و عبدالمطلب گفت: من صاحب شتران خود هستم و خانه را نيز صاحبى است كه اگر بخواهد آن را حفظ مى‏كند.(انا رب الابل و للبيت رب ان شاء يخفظه)همين جمله كوتاه ابرهه را سخت تحت تاثير قرار داد، و پريشان ساخت، و آن را دليل بر عقل و بزرگوارى عبدالمطلب دانست.

عبدالمطلب علاقه سرشارى به «محمد» نوه عظيم الشان خود داشت، و بارها سفارش او را به فرزندانش مى‏نمود و مى‏گفت: او آينده‏اى درخشان دارد.(و ان له لشانا عظيما)

داستان ساختگى نذر عبدالمطلب

در تمامى تواريخ اسلامى و كتب مربوطه سنى و شيعى نوشته‏اند كه عبدالمطلب نذر كرده بود كه اگر خداوند ده پسر به او داد، يكى از آنها را در راه خدا قربانى كند و چون داراى ده پسر شد و قرعه زد، به نام عبدالله آمد، سپس او را با صد شتر به قرعه گذاشت و قرعه به نام شتران آمد، و شتران را به جاى عبدالله قربانى كرد!

در بعضى از تواريخ و روايات اهل تسنن نوشته‏اند كه اين راى زنى جادوگر بود كه گفت: او را با قربانى كردن شتران معاوظه كنيد. در صورتى كه اين موضوع افسانه است و اصلى ندارد. و از عقل و درايت و ديانت عبدالمطلب كاملا به دور است.

ثقة الاسلام كلينى در «كافى‏» رواياتينقل كرده كهدلالت بر عظمت و جلالت و كمال ايمان و عقل و بينش روشن او دارد. از جمله امام صادق (عليه السلام) مى‏فرمايد: «عبدالمطلب روز قيامت تنها و به سيماى پيغمبران وارد صحراى محشر مى‏شود» كه مى‏رساند نظر به شخصيت نافذ وعقيده و ايمان خاصى كه در عصر جاهليت داشته به طور شاخص محشور مى‏گردد.

دليل بر مجعول بودن اين داستان امورى است كه ذيلا به آن اشاره مى‏كنيم:

1- داستان برخورد عبدالمطلب با ابرهه فرمانده حبشى بهترين گواه بر كمال عقل و درايت عبدالمطلب است كه مى‏رساند چنين كار و نذر مضحكى از وى بعيد بوده است.

2- يعقوبى مورخ مشهور مى‏نويسد: عبدالمطلب در زمان جاهليت‏سنت‏هائى داشت كه در اسلام نيز تثبيت‏شد; مانند حرام دانستن شراب، و زنا و حد زدن زناكار، و بريدن دست دزد و تبعيد زنان بدنام از مكه، و جلوگيرى از زنده به گور كردن دختران و ازدواج با محارم، و سرزده وارد خانه شدن، و عريان طواف كردن، و حكم به وجوب وفاى بنذر، و احترام چهار ماه محترم(رجب، ذى‏القعده، ذى‏الحجه و محرم) و مباهله كردن (يعنى براى اثبات حقانيت نفرين كردن و حق يكديگر)(تاريخ يعقوبى ج 2 ص 6)بنابر اين شخصى اين چنين، هرگز نذرى آن چنان نمى‏كند.

3- پيغمبر در حديث معتبر افتخار مى‏كرد كه فرزند عبدالمطلب است و مى‏فرمود: «من پيغمبرم دروغ نيست، من فرزند عبدالمطلب هستم‏»(انا النبى لا كذب، انا ابن عبدالمطلب)

4- چطور ممكن است مردى با اين بزرگوارى نذر به چيزى كند كه در اكثر شرايع آسمانى نهى شده بود و در نزد عقل بسيار زشت و از بزرگترين جنايات به شمار مى‏رفته است؟

5- نذر كردن و كشتن فرزندان به عنوان نذر براى معبود از سنن بت‏پرستان و ستاره‏پرستان (صابئين) بوده، و خداوند در قرآن مجيد آن را ازجمله اعمال شنيع آنها شمرده و فرموده است: بدين گونه بسيارى از مشركين خوش داشتند كه اولاد خود را بكشند.(كذلك زين لكثير من المشركين قبل اولادهم شركائهم - سوره نعام آيه 137چ)

اين غير از زنده بگور كردن دختران بوده كه قبيله بنى تميم معمول مى‏داشتند. زيرا كه «اولاد»درآيه شريفه اعم از پسر و دختر است، و نيز غير از كشتن اولاد به واسطه فقر و بيم از گرسنگى است، بلكه اين قتلها اولاد كه مشركين معمول مى‏داشتند براى تقرب به خدا بوده است.

6- اگر بگويند شايد عبدالمطلب مانند ابارهيم مامور بوده فرزندش را در راه خدا فدار كند، مى‏گوئيم اين درست نيست، چون در انى روايات صريحا مى‏گويد عبدالمطلب نذر كرده بود، مضافا به اين كه اگر مامور بود مى‏بايد آن را عملى سازد و ديگر قرعه انداختن معنا نداشت، و اصولا چرا نگفت: من مامور به اين كارم؟

7- در سلسله راريان اين داستان ساختگى و امثال آن مانند «انا ابن الذبيحين‏» افرادى ضعيف و مجهول و مهمل كه بعضى هم شيعه اماميه نبوده‏اند، قرار دارند، و به همين جهت روايات آن ضعيف و مغشوش و بيشتر از طريق عامه روايت‏شده و از آنها به شيعه سرايت كرده است.

8- علامه مجلسى مى‏گويد: شيعه اعتقاد دارد كه پدران پيغمبر تا آدم، خداپرست بودند،و ازفخررازى نقل مى‏كند كه گفته است: «شيعه عقيده دارد كه هيچ يك از پدران پيغمبر كافر نبوده‏اند»(نگاه كنيد به پاورقى فاضل محترم آقاى على اكبر غفارى بر، ج 3 كتاب «من لا يحضره الفقيه‏» شيخ صدوق چاپ مكتبه صدوق ص 89)

بنابر آنچه ذكر شد ماجراى نذر عبدالمطلب از اختراعات قصه گويان عامه بوده كه خواسته‏اند على رغم شيعه اماميه،عبدالمطلب را مانند ديگر مشركان قلمداد كنند، و كسانى امثال زمخشرى و فخر رازى و نيشابورى ازقدمايعلماى عامه و بعضى از متاخرين آنها همچون مراغى و سيد قطب و بسيارى ديگر از مفسران آنها اين داستان ساختگى را در تفسير آيه; «كذلك لكثير من المشركين قبل اولادهم شركائهم‏» نقل كرده و مصداق آن را عبدالملطلب دانسته‏اند!! تا از اين راه اعتقاد خود را در مشرك دانستن پدران پيغمبر (صلى الله عليه و آله) تثبيت كنند و عقيده پاك شيعه اماميه را در اين خصوص تخطئه نمايند.

شايد هم رد زمان بنى اميه براى بكه دار ساختن عبدالمطلب جد اميرالمومنين على (عليه السلام) اين افسانه را رايج‏ساخته‏اند، همان طور كه فرزندش ابوطالب را مسلمان ندانسته و سعى كرده‏اند او را مشرك قلمداد كنند تا از آن راه به شخصيت امير المومنين على (عليه السلام) لطمه وارد سازند، به شرحى كه در بخش «وفات ابوطالب‏» خواهيم گفت.

ماجراى داستان ساختگى نذر عبدالمطلب مانند برخى ديگر از مباحث اين كتاب، بحمدالله براى نخستين بار توسط نويسنده وارد بحث «تاريخ اسلام‏» شده است، تا در آينده رهگشاى كسانى باشد كه مى‏خواهند در اسلام كار كنند و بدون تقليد از پيشينيان و حسن ظن به آنان، تحقيق و بررسى نمايند، و مانند بعضى‏ها بدون تحقيق كافى آنرا تكرار نكنند، و بعد ناگزير به «توجيه مالا يرضى صاحبه‏» نشوند، و آنرا نشانه عظمت روح عبدالمطلب ندانند!

نذر و قربانى اولاد مطابق صريح قرآن از عادات ناپسند بسيارى از مشركين بوده است، و اين عمل شنيع، با هيچ توجيه و ملاكى زيبنده مقام با عظمت عبدالمطلب نبوده و نيست.

داستان نذر عبدالمطلب در منابع و ماخذ عامه توام با خرافات زياد و حكميت زنى جادوگر و كاهن از قبيله «بنى سعد» كه عبدالمطلب با هشتصد نفر مرد براى كسب تكليف نزد وى رفته بود، آمد، و بعضى از آن هم به كتب شيعه رخنه كرده است، ولى ما همه را ديده‏ايم، و به طور قطع مى‏گوئيم به افسانه بيشتر شبيه است تا به واقعيت.

علامه مجلسى در «بحار الانوار» به تفصيل روايات آنرا نقل كرده كه افسانه بودن همه آنها در يك نتيجه‏گيرى، به خوبى آشكار است. ما از مجموع مطالعات خود به خصوص «تاريخ اسلام‏» به روشنى دريافته‏ايم كه يا افسانه سرايان صدر اسلام ويا مغرضان بنى اميه و مخالفان حكومت الهى على (عليه السلام)، اين افسانه را ساخته‏اند، تا مانند موارد ديگر مقام آنها را نزد مسلمين پايين آورند، و زمينه را براى حك.مت افراد معمولى هموار سازند، براى بنى هاشم باقى نماند.

( نويسنده اين سطور چند سال پيش، روزى ضمن گفتگو با دوست فاضل آقاى على اكبر غفارى، اظهار داشتم من در مطالعات خود در تاريخ اسلام و رجال و تراجم و حديث و تفسير و غيره به بسيارى از اشتباهات قدما پى برده‏ام كه در مجلدات «مفاخر اسلام‏» و «تاريخ اسلام‏» و ساير آثارم برخى از آنها را يادآور شده‏ام.

ايشان هم گفتند من نيز در بسيارى از موارد كه كتب حديث از قبيل كافى، معانى الاخبار، من لا يحضر و غيره را تحقيق و بررسى مى‏نمودم، به مطالبى برخورد كرده‏ام كه هيچكس متعرض آن نشده است. از جمله موضوع نذر كذائى عبدالمطلب است كه در پاورق حديثى كه شيخ صدوق در «باب قرعه‏» كتاب «من لا يحضره الفقيه‏» نقل كرده، ساختگى بودن آنرا شرح داده‏ام.

چند سال بعد كه خواستم «تاريخ اسلام‏» را منتشر سازم، با مرجعه به توضيحات ايشان كه در گوشه‏اى از پاورقى من لايحضر بود، و كسى توجه نداشت، و در جائى ديگر بازگو نكرده بودند، براى اداى حق ايشان (برخلاف عادت ناپسند بعضى از افراد بى‏مروت) طى 8 مطلب كه مسطور گشت ترجمه نمودم، و براينخستين بار به عنوان داستان ساختگى نذر عبدالمطلب وارد بحث «تارخ اسلام‏» كردم، و توضيح هود را بر آن افزودم.

پس از انتشار اين كتاب، در گوشه و كنار، بعضى آنرا بدون ذكر ماخذ گرفته و با شاخ و برگ طى سخنزانيها و نوشته‏ها بعنوان اظهارنظر شخصى مطرح ساختند كه آرى عبدالمطلب چنين نذرى نكرده، ولى بدون تحقيق پيرامون آن، و بعضى ديگر آنراتخطئه كرده و نتيجه گرفته‏اند كه خير عبدالمطلب چنين نذرى كرده و قبلا موحد نبوده بدليل اينكه نام پسرش عبدالعزى بوده و بعدها با ايمان و خدا پرست‏شده است، و به دليل چند روايت و اشعار كه در كتابها آمده است.

در صورتى كه عبدالعزى به نقل حديثى نام ابولهب بوده و معلوم نيست توسط قبدالمطلب نامگذارى گرديده و چه بسا كه ازخود ابولهب ناشى شده باشد، بعلاوه اين قبيل اسامى در زمان جاهليت‏سابقه داشته و به منظور مماشات با قوم بوده، مانند اسامى خلفا كه بعضى ار ائمه روز اولاد خود مى‏نهادند!

همانطور كه در متن آمده به انظمام شواهد ديگر، به عقيده جامعه شيعه اماميه، عبدالمطلب از اول خداپرست و موحد ناب بوده است.

در «زيارت وارث‏» خطاب به حضرت امام حسين سيدالشهداء عليه السلام مى‏خوانيم كه: «اشهد انك كنت نورا فى الاصلاب الشامخه و الارحام المطهره لم تنجسك الجاهلية بانجاسها» كه مى‏رساند در اعتقاد شيعه پدران و مادران پيغمبر و على عليهما السلام هيچگونه آلودگى به شرك و اوهام و خرافات و پليديهاى زمان جاهليت را نداشته‏اند، و نور حقيقت آنها در صلبهاى شامخ پدران و رحمهاى پاك ماردان موحد و خداپرست قرار داشته است.

و از پيغمبر صلى الله عليه و آله هم روايت‏شده است كه فرمود: «فلم ازل خيارا بعد خيار» يعنى: من درتمام نسلها موحد و پاكسرشت بوده‏ام.

جا دارد كه فضلاى محقق راجع به احاديث نذر عبدالمطلب از نظر متن و سند در متون سنى و شيعه تحقيق و بررسى نموده و آنرا به صورت كتابى در آورند.

آنچه نويسنده تحقيق نموده داستان همانطور كه آقاى غفارى اشاره كرده است، بى‏اصل و ساختگى و دون شان شخصيتى همچون عبدالمطلب سيد بطحاء است

تعداد بازدید از این مطلب: 44
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : رومینا غلامی
تاریخ : یک شنبه 1 تير 1393
نظرات

شبه جزيره عربستان واقع در جنوب غربى آسيا شامل باديه شام، سرزمين عراق، سواحل خليج فارس، نجد، يمامه، حجاز و يمن، بزرگترين شبه جزيره دنيا است. حجاز كه قلمرو ظهور پيغمبر خاتم (صلى الله عليه و آله) و دين مبين اسلام است، در سمت‏شمال و غرب، صحراى نجد در شرق، و يمن در جنوب شبه جزيره عربستان قرار دارد.

سراسر مرز غربى حجاز را بحر احمر يا درياى سرخ احاطه كرده است. مساحت كل شبه جزيره تقريبا دو برابر مساحت ايران كنونى يعنى بيش از سه ميليون كيلومتر مربع مى‏باشد. اين شبه جزيره از شمال به فلسطين و باديه شام (سوريه و اردن فعلى) و در شرق به عراق (قلمرو حيره) و خليج فارس و در جنوب به اقيانوس هند و خليج عمان محدود است.

هنگام ظهور اسلام، در حجاز و دشتهاى پهناور و بيابانهاى بى‏كران و بى آب و علف و لم يزرع آن، تقريبا اثرى از تمدن وجود نداشت، و در صدها فرسخ آن نشانه‏اى از حيات ديده نمى‏شد. قسمت عمده آن را دريائى از شن‏هاى روان و ريگ‏هاى تفتيده و سوزان تشكيل مى‏داد. نقاط مسكونى اين اراضى پهناور بسيار محدود بود و از چند شهر بى اهميت تجاوز نمى‏كرد. بقيه ساكنان آن صحراهاى مخوف و دهشت‏زا، قبايل پراكنده و چادر نشينان خانه به دوش بودند كه در نواحى مختلف صحرا يا در فواصل كوه‏ها به سر مى‏بردند، و پيوسته در راه يافتن آب و گياه يا براى گريز از جنگ و خون ريزيها در حال نقل و انتقال بودند.

جنوب شبه جزيره يعنى يمن داراى آب و هواى مساعد بود و آثارى از تمدن داشت كه آن هم به وسيله رومى‏ها و حبشى‏ها و در آخر ايرانيان، آخرين فروغ خود را از دست داده بود.

ناحيه شمال و شمال غربى شبه جزيره، يعنى حجاز و نجد كه دين مبين اسلام در آن طلوع نمود، چنان فاقد اهميت بود كه مورد توجه كشورگشايان واقع نمى‏شد. به طورى كه هيچ كشورگشائى زحمت لشكر كشى به آنجا را به خود نمى‏داد. زيرا نه قابل كشت و زرع و توليد بود، و نه صنايع و فراورده و محصولات تجارتى داشت، و نه چندان داراى نقاط مسكونى و خوش آب و هوا بود كه طمع گردنكشان و جهان گشايان را برانگيزد تا به آنجا لشكر بكشند، يا مردمى به اين اميدها به آن نواحى كوچ كنند، و در آنجا سكونت ورزند.

با اين وصف ناحيه شمال غربى شبه جزيره يعنى «حجاز» نظر به اينكه مركز طلوع آفتاب جهانتاب اسلام و محل نزول وحى الهى بر حضرت ختمى مرتبت محمد بن عبد الله (صلى الله عليه و آله) است، براى مسلمانان از اهميت و احترام خاصى برخوردار مى‏باشد. به اين دو بيت‏شعر زيبا نگاه كنيد:

سفرى به كوى جانان ز ره حجاز باشد سفر حقيقت آرى ز ره مجاز باشد

همه خارهاى صحرا بكشم به ديده چون گل اگر اين ره بيابان طرف حجاز باشد

تعداد بازدید از این مطلب: 46
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


تعداد صفحات : 1
صفحه قبل 1 صفحه بعد


به وبلاگ من خوش آمدید


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود